کد مطلب:295899 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:117

مفهوم عصمت


نخست باید توجه داشت كه منظور از عصمتی كه درباره ی انبیا و اولیا علیهم السلام گفته می شود، چیست؟

آیا معنای لغوی آن، یعنی مصون و محفوظ بودن منظور است، كه در مورد انبیا و اوصیا مصون بودن از مطلق خطاهای مادی و معنوی قصد بشود، و یا فقط محفوظ و مصون بودن از خطاهای معنوی منظور است.

به عبارت دیگر: آیا ایشان حتی در امور ظاهری كه مربوط به جهات عالم طبیعت و زندگی روز مره غیر مرتبط به مسائل معنوی و توحیدی و دینی هست، نیز عصمت دارند، و یا تنها در امور معنوی كه منافی با استوار بودن باطنی و فطری بر طریق توحید و صراط مستقیم هست، عصمت دارند؟

آنچه از ظاهر آیات و روایات در این باره استفاده می شود، همان معنای دوم است،و دلیلی بر اینكه نسبت به امور ظاهری هم از خطاها باید عصمت داشته باشند، نداریم (هر چند اگر بخواهند، می توانند باذن الله نسبت به آن امور نیز آگاه شوند.)

زیرا ریشه ی عصمت، این بزرگواران، به عدم انحراف از فطرت بازگشت می كند، آن فطرتی كه قرآن شریف درباره ی آن می فرماید:

(فاقم وجهك للدین حنیفا، فطرت الله التی فطر الناس علیها، لا تبدیل لخلق


الله، ذلك الدین القیم، ولكن اكثر الناس لا یعلمون.) [1] .

- استوار و مستقیم روی (و تمام وجود) خود را به سوی دین كن، همان سرشت و فطرتی كه خداوند مردم را بر آن آفرید، و در خلقت الهی تبدیل و تغییری نیست. این است دین قیم و استوار، ولی اكثر مردم (از این حقیقت) آگاه نیستند.

در احادیث نیز «فطرت» را به «توحید» و «اسلام» و «معرفت ربوبی» تفسیر نموده اند. [2] .

به عبارت دیگر: ریشه خطا و گناه، غفلت از توحیدی است، و این امر در انبیا و اولیا علیهم السلام راه ندارد، زیرا ایشان در عین اینكه زندگی عادی میان مردم را داشته اند، از بدو تولد تا زمان رحلتشان، هرگز توجهی به عالم طبیعت نداشته، و در نتیجه هیچ گونه حجابی میان آنها و فطرتشان حائل نشده است تا لحظه ای غفلت برای آنها حاصل شده باشد و یا خطایی از آنها سر زند، لذا از خطا كه منشأش غفلت از توحید است، محفوظ بوده اند. [3] .

و «دین» نیز، كه عبارت از یك سلسله دستورات خاصی است، بازگشت و


اساس آن- چنان كه ظاهر آیه ی مورد بحث نیز بر آن دلالت دارد- همان موافقت با فطرت توحیدی می باشد.

و «دین قیم»، همان خود فطرت و استوار بودن بر فطرت توحید و جدایی نگرفتن از آن است كه انبیا و اولیا چنین هستند، چنانكه قرآن شریف درباره ی حضرت یحیی علیه السلام می فرماید:

(و سلام علیه یوم ولد، و یوم یموت، و یوم یبعث حیا.) [4] .

- و سلام بر او روزی كه متولد شد، و روزی كه رحلت می كند، و روزی كه زنده، مبعوث و برانگیخته می شود.

و نیز از زبان حضرت عیسی علیه السلام درباره ی وی چنین می فرماید:

(والسلام علی یوم ولدت، و یوم اموت، و یوم ابعث حیا.) [5] .

- و سلام بر من روزی كه به دنیا آمدم، و روزی كه از دنیا رحلت می كنم، و روزی كه زنده، مبعوث و برانگیخته می شوم.

و سلامهای دیگری كه درباره ی انبیای دیگر ذكر می فرماید، همگی به این معنا اشاره دارد، زیرا «سلام الهی» به معنای امنیت مطلق و سلامتی و مصونیت از همه خطاهایی است كه انسان را از فطرت توحیدی خود دور می كند، و كسی كه مخاطب سلام الهی قرار گیرد از همه پلیدیها به دور است.

به این ترتیب: غیر از انبیا و اولیا كه از بدو تولد از عصمت الهی برخوردارند، دیگران نیز (كه قبل از این عالم چنانكه باز از آیات و روایات این باب استفاده می شود به فطرت توحید آشنا بوده و هیچ حجابی میان آنها و فطرتشان نبوده، ولی با آمدن به این عالم، آن عصمت را از دست داده اند) اگر با توجه به دستوراتی كه شارع مقدس تشریع نموده، مجاهده كرده و حجابهای غفلت میان خود و فطرت توحیدیشان را كه نتیجه ی گناه و توجه به عالم طبیعت است، پاك


كرده و دوباره به فطرتشان بازگردند، و هیچ گونه حجابی میان آنها و فطرتشان نماند، از همان لحظه معصوم به حساب می آیند. چنانكه در ادعیه تمنای چنین معنایی را از خداوند نموده و عرض می كنیم:

«و تعصمنی من كل ما نهیتنی عنه.» [6] .

- و مرا با عصمت خود، از تمام چیزهایی كه نهی فرمودی حفظ كنی.

و در جای دیگر عرض می كنیم:

«و اعصمنی ان أخطی ء.» [7] .

- مرا از خطا، معصوم و محفوظ بدار.

و یا عرض می كنیم:

«و اعصمنی فیما بقی من عمری.» [8] .

- و مرا در باقی مانده عمرم معصوم نما.


[1] روم: 30.

[2] اصول كافي، ج 2، ص 12، باب «فطره الخلق علي التوحيد».

[3] اميرالمومنين علي عليه السلام خطاب به كميل- رضوان الله عليه- درباره ي آنها چنين مي فرمايد:«صحبوا الدنيا بابدان ارواحها معلقه بالمحل الاعلي»: (آنان با بدنهايي كه ارواحشان به محل اعلي متّصل است، با دنيا (يا: در دنيا) مصاحبت و معاشرت كردند.) نهج البلاغه، ص 497، از كلام 147.

و در جاي ديگر در وصف زهاد مي فرمايد: «كانوا قوماً من اهل الدنيا و ليسوا من اهلها، فكانوا فيها كمن ليس منها... تقلب ابدانهم بين ظهراني أهل الاخرة...»: آنان گروهي از اهل دنيايند، ولي اهل دنيا (و شيفته آن) نيستند، لذا در دنيا مثل كسي كه از دنيا نباشد زندگي مي كنند... بدنهاي ايشان ميان اهل آخرت و در وسط جمع آنان است. نهج البلاغه ص 352، از خطبه 230.

[4] مريم: 15.

[5] مريم: 33.

[6] اقبال الأعمال، دعاي هنگام استهلال و روز اول محرم، ص 546.

[7] اقبال الأعمال، ص 550.

[8] اقبال الاعمال، دعاي روز بيست و سوم ماه مبارك رمضان، ص 216.